عددی از صدگانها. پانصد. خمسماءه: ورا بد جهان سالیان پنج صد نیفکند یکروز بنیاد بد. فردوسی. به بد (فریدون) در جهان پنج صد سال شاه به آخر شد و ماند زو جایگاه. فردوسی. برین بگذرد سالیان پنج صد بزرگی شما را بپایان رسد. فردوسی. دگر پنج صد درّ خوشاب بود که هر دانه ای قطره ای آب بود. فردوسی
عددی از صدگانها. پانصد. خمسماءه: ورا بد جهان سالیان پنج صد نیفکند یکروز بنیاد بد. فردوسی. به بد (فریدون) در جهان پنج صد سال شاه به آخر شد و ماند زو جایگاه. فردوسی. برین بگذرد سالیان پنج صد بزرگی شما را بپایان رسد. فردوسی. دگر پنج صد درّ خوشاب بود که هر دانه ای قطره ای آب بود. فردوسی
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند پیچپا، کلنجک، کلنجار
خَرچَنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند پیچپا، کُلَنجَک، کِلِنجار
خمس. خمیس. دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک: ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی. و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). خمس، پنج یک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
خُمس. خمیس. دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک: ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی. و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). خَمس، پنج یک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس. حواس خمسه: کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس لشکری مر ملک عز را چون نبی را چاریار. سنائی. ، پنج قوه باطنی، و آن عبارتست از حس مشترک و خیال و واهمه و حافظه و متصرفه: پنج گوهر دادیم در درج سر پنج حس دیگری هم مستتر. مولوی
پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس. حواس خمسه: کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس لشکری مر ملک عز را چون نبی را چاریار. سنائی. ، پنج قوه باطنی، و آن عبارتست از حس مشترک و خیال و واهمه و حافظه و متصرفه: پنج گوهر دادیم در درج سر پنج حس دیگری هم مستتر. مولوی
پنج دیه خمس قری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)
پنج دیه خمس قُری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)